طنز

حاظر جوابی های جالب2

روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت وگفت:آقای شاو ! وقتی من شما را می بینم

فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است برنارد شاو هم سریع جواب میدهد : بله ! من هم هر وقت شما را می بینم فکر می

کنم عامل این قحطی شما هستید!

میگن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته… رد می شده… که از روبرو یکی از

رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه…

بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه من هیچوقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من

عبور کنه… چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده… می گه ولی من این کار رو می کنم.

کمککک

Miss Bone Emoticons 4

سال سوم راهنماییم داخل درسای اجتماعیمون از دولته و از این جور چیزا

هر کس توی کلاس باید یه وزیری بنا به قرعه کشی میشد و معلممونم شد رئیس جمهور

به من افتاد رئیس امور خارجه

Miss Bone Emoticons 12

اصلن من نمی دونم چی کار میکنه

Miss Bone Emoticons 28

تازه باید اخرین طرحشو معرفی کنیم و یه طرح جدید بدیم

یکی کمکم کنه

هرکی هر پیشنهادی بده یه دنیا ممنونش میشم

فقط این موضوع بسیار جدیه

؟؟؟؟

داخل نظرات یکی از وبلاگا خوندم یکی نوشته بود

همیشه مثل درخت باش تا اگر بهت لگد زدن: شکوفه بارونشون کنی

...

روز ها دلم میگیرد و به امید شب زندگی می کنم تا موقع خواب دنیا را انجور که دوست دارم باشد ببینم

اینجوری نصف عمرم خوشحالم و نصف دیگر.......

خودم

ختر و پیرمرد
فاصله دختر تا پیر مرد یک نفر بود ؛ روی نیمکتی چوبی ؛ روبه روی یک آب نمای سنگی .پیرمرد از دختر پرسید :
- غمگینی؟
- نه .
- مطمئنی ؟
- نه .
- چرا گریه می کنی ؟
- دوستام منو دوست ندارن .
- چرا ؟
- جون قشنگ نیستم .
- قبلا اینو به تو گفتن ؟
- نه .
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم .
- راست می گی ؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد را بوسید و به طرف دوستاش دوید ؛ شاد شاد.چند دقیقه بعد پیر مرد اشک هاش را پاک کرد ؛ کیفش را باز کرد ؛ عصای سفیدش را بیرون آورد و رفت !!!

+ نوشته شده در پنجشنبه سیزدهم مهر 1391ساعت 11:19 توسط دختر ی با آرزو های بزرگ | 6 نظر