جوک وداستان
دنیای جوک
دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, :: 10:48 :: نويسنده : عباس کریمی دهنو
داستان اول خرگوش میره تو جنگل روباه رو میبینه که داره تریاک می کشه، میگه آقا روباهه این چه کاریه؟! پاشو بدوییم... شاد باشیم! می رن تا می رسن به گرگه. می بینن داره حشیش می کشه، خرگوش می گه آقا گرگه این چه کاریه؟! پاشو شاد باشیم! بدوییم! گرگم پا می شه می رن 3 تایی می رسن به شیره، می بینن داره تزریق می کنه. خرگوش می گه آقا شیره این چه کاریه؟! پاشو بدوییم... ورزش کنیم... شاد باشیم! شیره می پره میخورش! گرگ و روباه می گن چرا خوردیش؟! این که حرف بدی نزد! شیره می گه: نه بابا! این پدرسگ هر روز یه قرص اکـس می زنه میاد مارو دور جنگل میدوونه!، داستان دوم یارو زبونش می گرفته، می ره داروخونه می گه: آقا دیب داری؟ کارمند داروخونه می گه: دیب دیگه چیه؟ یارو جواب می ده: دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره. کارمنده می گه: والا ما تا حالا دیب نشنیدیم. چی هست این دیب؟ یارو می گه: بابا دیب، دیب! طرف میبینه نمی فهمه، می ره به رئیس داروخونه می گه. اون میآد می پرسه: چی میخوای عزیزم؟ یارو می گه: دیب! رئیس می پرسه: دیب دیگه چیه؟ یارو می گه: بابا دیب دیگه. این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره. رئیس داروخونه می گه: تو مطمئنی که اسمش دیبه؟ یارو می گه: آره بابا. خودم دائم مصرف دارم. شما نمیدونید دیب چیه؟ رئیس هم هر کاری میکنه، نمی تونه سر در بیاره و کلافه می شه… یکی از کارمندای داروخونه میآد جلو و می گه: یکی از بچههای داروخونه مثل همین آقا زبونش میگیره. فکر کنم بفهمه این چی میخواد. اما الان شیفتش نیست. رئیس داروخونه که خیلی مشتاق شده بود بفهمه دیب چیه، گفت: اشکال نداره. یکی بره دنبالش، سریع برش داره بیارتش. میرن اون کارمنده رو میارن. وقتی می رسه، از یارو میپرسه: چی می خوای؟ یارو می گه: دیب! کارمنده می گه: دیب؟ یارو: آره. کارمنه می گه: که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره؟ یارو: آره. کارمند: داریم! چطور نفهمیدن تو چی می خوای؟! همه خیلی خوشحال شدن که بالاخره فهمیدن یارو چی می خواد. کارمنده سریع می ره توی انبار و دیب رو میذاره توی یه مشمع مشکی و میاره می ده به یارو و اونم می ره پی کارش. همه جمع می شن دور اون کارمند و با کنجکاوی میپرسن: چی میخواست این؟ کارمنده می گه: دیب! میپرسن: دیب؟ دیب دیگه چیه؟ می گه: بابا همون که این ورش دیب داره، اون ورش دیب داره! رئیس شاکی می شه و می گه: اینجوری فایده نداره. برو یه دونه دیب ور دار بیار ببینیم دیب چیه؟ کارمنده می گه: تموم شد. آخرین دیب رو دادم به این بابا رفت! نظرات شما عزیزان:
|
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |