مادر
 
جوک وداستان
دنیای جوک
شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, :: 16:11 ::  نويسنده : عباس کریمی دهنو       

برای دیدن تصاویر با اندازه واقعی روی آن کلیک کنید. صابر خطیری

شبی پسر کوچکی یک برگ کاغذ به مادرش داد. مادر آن را گرفت و با صدای بلند خواند:
پسرک با خط بچگانه نوشته بود:
کوتاه کردن چمن باغچه: ۵ دلار
مرتب کردن اتاق خوابم: ۱دلار
بیرون بردن زباله ها: ۲ دلار
نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم: ۶ دلار
جمع بدهی شما به من: ۱۴دلار
مادر به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد. لحظه ای خاطراتش را مرور کرد. سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورتحساب نوشت:
بابت سختی ۹ ماه بارداری، که در وجودم رشد کردی: هیچ
بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم: هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی: هیچ
بابت غذا، نظاقت تو و اسباب بازی هایت: هیچ
و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق واقعی من به تو هیچ است. وقتی پسرک آنچه را که مادرش نوشته بود خواند، با چشمان پر از اشک به چشمان مادر نگاه کرد و گفت:
مادر دوستت دارم.
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت: قبلآ به طور کامل پرداخت شده...!

فردا نه
چند ساعت بعد هم نه
چند ثانیه هم نه
همین الان...
برای مادرت یه کاری کن،
اگر زنده است دستش را،
اگر به آسمان رفته است،
قبرش را...
اگر پیشت نیست، یادش را،
اگر قهری، چهره اش را،
اگر آشتی هستی، پایش را،
ببوس...

مادرم دوستت دارم



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







 
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
موضوعات
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان جوک و آدرس cityjok.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان