جوک وداستان
دنیای جوک
دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, :: 9:40 :: نويسنده : عباس کریمی دهنو
“الاغ مرده” چاک از یک مزرعهدار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار.
قرار شد که مزرعهدار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعهدار سراغ چاک آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.» چاک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.» مزرعهدار گفت: «نمیشه. آخه همه پول رو خرج کردم..» چاک گفت: «باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده.» مزرعهدار گفت: «میخوای باهاش چی کار کنی؟» چاک گفت: «میخوام باهاش قرعهکشی برگزار کنم.» مزرعهدار گفت: «نمیشه که یه الاغ مرده رو به قرعهکشی گذاشت!» چاک گفت: «معلومه که میتونم. حالا ببین. فقط به کسی نمیگم که الاغ مرده است.» یک ماه بعد مزرعهدار چاک رو دید و پرسید: «از اون الاغ مرده چه خبر؟» چاک گفت: «به قرعهکشی گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم ۸۹۸ دلار سود کردم..» مزرعهدار پرسید: «هیچ کس هم شکایتی نکرد؟» چاک گفت: «فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, :: 9:37 :: نويسنده : عباس کریمی دهنو
خانم من فقط مامورم. به من گفتند بشمار، حالا هم شمردم. شما کلا ۱۱۰۳۰۵ رکعت دارید.
ولی من همه را خوندم. نمی شه یه کاریش بکنی. دست ما نیست به خدا. ولی چشم؛ روندش می کنم. ۱۱۰۵۰۰ خوبه؟ عجب گرفتاری شدیم. من می گم همه را خوندم. گرد نمی خواد بکنی. همان هایی که خواندم را بهم بده. عرض کردم. مبلتان چرمی بوده. یارو یافت آبادیه مبل ساز چرمش را از چین وارد کرده. اینها ذبح شرعی نمی کنند. چرم حکم مردار را داشته و نجس بوده. شما می نشستی روش؛ حواستان نبوده دستتان عرق.. من این هایی که می گی اصلا حالیم نیست. من همه اش را خوندم. یک جایی اشتباه کردی. از جام تکان نمی خورم تا درستش کنی. ببینید خانم فیلمش هست. ما از لحظه لحظه اعمالتان فیلم گرفتیم. ببینید. _ ای خدا مرگم بده. این چیه؟ _ بگذارید رد کنم اینجاش را. خب. همین جا. ببین خانم اینجا که زوم کردم رو مبل نشستید و .. _ این منم؟ بله خانم. این هم همان مبلیه که.. چقدر چاق افتادم اینجا. چه عرض کنم؟ می توانم کمی کنتراستش را بیشتر کنم ولی نرم افزارم قفل شکسته است، اسکیل را عوض نمی کند. _ آقا میشه این عکس را برام بریزی؟ خدا از حسابرسی کمت نکنه. _ فلش دارید همراتان؟ چه حرفی می زنی. من تازه یک ساعت پیش از قبر درآمدم. فلشم کجا بود؟ نمی شه بریزی رو سی دی. _ سی دی خام ندارم. بریزم ته این سی دی؟ طوریش نیست؟ اعمال یک بابایی است که در جنینی تلف شد. باقی سی دی خالیه. _ جا میشه؟ _ آره بابا. هر سی دی جهان آخرت ۷۰۰۰ گیگ جا دارد _ پس قربون دستت یک موزیکی چیزی هم بریز ته اش. باشه. یک تکنوازی صور اسرافیل دارم، جدید. حالشو ببر دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, :: 9:35 :: نويسنده : عباس کریمی دهنو
یک (روز) خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, :: 9:33 :: نويسنده : عباس کریمی دهنو
ايرانيها در اون دنيا ! (حکایت جالب) ميگن يه روز جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه که: آخه خدا، اين چه وضعيه آخه؟ ما يک مشت ايرونی داريم توی بهشت که فکر ميکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفيد، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی ميخوان! هيچ کدومشون از بالهاشون استفاده نميکنن، ميگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' جايی نميرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... يکی از همين ها دو ماه پيش قرض گرفت و رفت ديگه ازش خبری نشد!
آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تميز ميکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی ديدم بعضيهاشون کاسبی هم ميکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقيه ميفروشن . خدا ميگه: ای جبرئيل! ايرانيان هم مثل بقيه، فرزندان من هستند وبهشت به همه فرزندان من تعلق داره. اينها هم که گفتی، خيلی بد نسيت! برو يک زنگی به شيطان بزن تا بفهمی درد سرواقعی يعنی چی!!! جبرئيل ميره زنگ ميزنه به جناب شيطان... دو سه بار ميره روی پيغامگير تا بالاخره شيطان نفس نفس زنان جواب ميده: جهنم، بفرماييد؟ جبرئيل ميگه: آقا سرت خيلی شلوغه انگار؟ شيطان آهی ميکشه و ميگه: نگو که دلم خونه... اين ايرونيها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو ميکنم اين طرف، اون طرف يه آتيشی به پا ميکنن! تا دو ماه پيش که اينجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتيش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت ميگم نکن!!! جبرئيل جان، من برم .... اينها دارن آتيش جهنم رو خاموش ميکنن که جاش کولر گازی نصب کنن!! دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, :: 9:33 :: نويسنده : عباس کریمی دهنو
ايرانيها در اون دنيا ! (حکایت جالب) ميگن يه روز جبرئيل ميره پيش خدا گلايه ميکنه که: آخه خدا، اين چه وضعيه آخه؟ ما يک مشت ايرونی داريم توی بهشت که فکر ميکنن اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفيد، همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی ميخوان! هيچ کدومشون از بالهاشون استفاده نميکنن، ميگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' جايی نميرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده... يکی از همين ها دو ماه پيش قرض گرفت و رفت ديگه ازش خبری نشد!
آقا من خسته شدم از بس جلوی دروازه بهشت رو جارو زدم... امروز تميز ميکنم، فردا دوباره پر از پوست تخمه و هسته هندونه و پوست خربزه است! من حتی ديدم بعضيهاشون کاسبی هم ميکنن و حلقه های بالای سرشون رو به بقيه ميفروشن . خدا ميگه: ای جبرئيل! ايرانيان هم مثل بقيه، فرزندان من هستند وبهشت به همه فرزندان من تعلق داره. اينها هم که گفتی، خيلی بد نسيت! برو يک زنگی به شيطان بزن تا بفهمی درد سرواقعی يعنی چی!!! جبرئيل ميره زنگ ميزنه به جناب شيطان... دو سه بار ميره روی پيغامگير تا بالاخره شيطان نفس نفس زنان جواب ميده: جهنم، بفرماييد؟ جبرئيل ميگه: آقا سرت خيلی شلوغه انگار؟ شيطان آهی ميکشه و ميگه: نگو که دلم خونه... اين ايرونيها اشک منو در آوردن به خدا! شب و روز برام نگذاشتن! تا روم رو ميکنم اين طرف، اون طرف يه آتيشی به پا ميکنن! تا دو ماه پيش که اينجا هر روز چهارشنبه سوری بود و آتيش بازی!... حالا هم که... ای داد!!! آقا نکن! بهت ميگم نکن!!! جبرئيل جان، من برم .... اينها دارن آتيش جهنم رو خاموش ميکنن که جاش کولر گازی نصب کنن!! دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, :: 9:30 :: نويسنده : عباس کریمی دهنو
داستان طنز سرعت180کیلومتر اصفهانیه داشته توی اتوبان با سرعت ۱۸۰ كیلومتر در ساعت میرفته كه پلیس با دوربینش شكارش میكنه
و ماشینشو متوقف میكنه. پلیسه میاد كنار ماشینو میگه: گواهینامه و كارت ماشینو بدین. اصفهانیه میگه: من گواهینامه ندارم. این ماشینم مالی من نیست. كارتا ایناشم پیشی من نیست. من صَحَبی (صاحب) ماشینا كشتم آ جنازشا انداختم تو صندوق عقب. حالاوَم داشتم میرفتم از مرز فرار كنم، شوما منا گرفتین. پلیسه كه حسابی حیرت زده شده بوده بیسیم میزنه به فرماندهاش و عین قضیه رو تعریف میكنه و درخواست كمك میكنه. فرماندهاش هم میگه تو كاری نكن من خودم دارم میام. فرمانده در اسرع وقت خودشو به محل میرسونه و به راننده اصفهانی میگه: آقا گواهینامه؟ اصفهانیه گواهینامهاش رو از تو جیبش در میاره میده به فرمانده. فرمانده میگه: كارت ماشین؟ اصفهانیه كارت ماشین كه به نام خودش بوده رو از تو جیبش در میاره میده به فرمانده. فرمانده میگه: در صندوق عقب رو باز كن. اصفهانیه درو باز میكنه و فرمانده میبینه كه صندوق هم خالیه. فرمانده كه حسابی گیج شده بوده، به اصفهانیه میگه: پس این مأمور ما چی میگه؟! اصفهانیه میگه: چی چی میدونم والا جناب سرهنگ! حتماً الانم میخَد(می خواهد) بگد من داشتم ۱۸۰ تا سرعت میرفتم؟ دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, :: 9:24 :: نويسنده : عباس کریمی دهنو
گاو اولی : مااااا !! .
. . . . . . . . . . . . . . نه واقعا نشستی این گفت و گو رو تا آخر خوندی ؟؟؟ الانم دنبال بقیه ماجرا هستی !؟ آخه چرا ؟؟؟ چه فکری کردی ؟.
دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, :: 9:20 :: نويسنده : عباس کریمی دهنو
آورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت وگویی به شرح زیر صورت گرفت: بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است، آیا می تونم ازت بپرسم؟ شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟ بچه شتر: چرا ما کوهان داریم؟ شتر مادر: خوب پسرم، ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمی شود بتوانیم دوام بیاوریم. بچه شتر: چرا پاهای ما دراز و کف و پای ما گرد است؟ شتر مادر: پسرم. قاعدتا برای راه رفتن در صحرا و تندتر راه رفتن داشتن این نوع دست و پا ضروری است. بچه شتر: چرا مژه های بلند و ضخیم داریم؟ بعضی وقت ها مژه ها جلوی دید من را می گیرد. شتر مادر: پسرم این مژه های بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشم ها ما را در مقابل باد و شن های بیابان محافظت می کنند. بچه شتر: فهمیدم. پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان هستیم. پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژه هایمان هم برای محافظت چشمهایمان در برابر باد و شن های بیابان است … بچه شتر: فقط یک سوال دیگر دارم … شتر مادر: بپرس عزیزم . بچه شتر: پس ما در این باغ وحش چه غلطی می کنیم؟!
دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, :: 9:20 :: نويسنده : عباس کریمی دهنو
آورده اند روزی میان یک ماده شتر و فرزندش گفت وگویی به شرح زیر صورت گرفت: بچه شتر: مادر جون چند تا سوال برام پیش آمده است، آیا می تونم ازت بپرسم؟ شتر مادر: حتما عزیزم. چیزی ناراحتت کرده است؟ بچه شتر: چرا ما کوهان داریم؟ شتر مادر: خوب پسرم، ما حیوانات صحرا هستیم. در کوهان آب و غذا ذخیره می کنیم تا در صحرا که چیزی پیدا نمی شود بتوانیم دوام بیاوریم. بچه شتر: چرا پاهای ما دراز و کف و پای ما گرد است؟ شتر مادر: پسرم. قاعدتا برای راه رفتن در صحرا و تندتر راه رفتن داشتن این نوع دست و پا ضروری است. بچه شتر: چرا مژه های بلند و ضخیم داریم؟ بعضی وقت ها مژه ها جلوی دید من را می گیرد. شتر مادر: پسرم این مژه های بلند و ضخیم یک نوع پوشش حفاظتی است که چشم ها ما را در مقابل باد و شن های بیابان محافظت می کنند. بچه شتر: فهمیدم. پس کوهان برای ذخیره کردن آب است برای زمانی که ما در بیابان هستیم. پاهایمان برای راه رفتن در بیابان است و مژه هایمان هم برای محافظت چشمهایمان در برابر باد و شن های بیابان است … بچه شتر: فقط یک سوال دیگر دارم … شتر مادر: بپرس عزیزم . بچه شتر: پس ما در این باغ وحش چه غلطی می کنیم؟!
یک شنبه 15 بهمن 1391برچسب:, :: 11:0 :: نويسنده : عباس کریمی دهنو
اطلاعيه انجمن حمايت از حيوان ها ...طنز
انجمن حمايت از حيوانات نجيب و شريف اهلي و وحشي خانگي و غير خانگي ( کوچگي - خياباني - بياباني - کوهستاني - جنگلي - رودخانگي - دريايي - صحرايي - هوايي و غيره و غيره و غيره) هرگونه استفاده ابزاري (براي حمل و نقل) از هر گونه قاطر، اسب، يابو ، الاغ، کره خر، شتر و غيره را براي طي طريق در کوره راه هاي زندگي اکيداً ممنوع و قدغن اعلام کرده است و مرتکبين به اين گونه اعمال را وعده به کيفري سخت و مجازاتي سنگين داده است. متن اطلاعيه به شرح زير است: براي خواندن اطلاعيه ادامه مطلب را کليک کنيد. نظر به اين که بشر بي سر و پا - اين جانور دو پاي عجيب الخلقه وحشي، خودخواه، زورگو، درنده خو، دد منش، بي رحم، سفاک، خونخوار، قسي القلب، بهره کش ، ستمگر، غدار، قهار، زبان باز، دو رو، مکار ، جاني، رواني- و هم چنين اين موجود بسيار حقير پست فطرت جاهل و کاهل، نادان و ناتوان، کوردل و کر باطن، تنگ نظر و خام انديش، خرافاتي و خيالاتي، گمراه و سر به هوا، مفلوک و منفور، که خيال مي کند عقل کل است و اشرف مخلوقات، ولي در بي عقلي و پست فطرتي زبانزد خاص و عام و کس و ناکس است، قصد دارد که ار حيوانت نجيب، شريف، زحمت کش، اصيل، صديق ، صبور و مظلوم زبان بسته چهار پا استفاده ابزاري کرده و آن ها را با بي رحمي، خودخواهي و زور گويي تمام از صراط مستقيم و مسير صحيح زندگي خود منحرف کرده و به بيراهه هاي بن بست و بي سرانجام و واهي و سراب فرجام خود بکشاند و همانند خود، گمراه و سرگردان سازد، لذا، بدين وسيله، از اين تاريخ، هر گونه استفاده ابزاري از چهار پايان زبان بسته بيچاره و بي گناه، توسط دو پايان زبان نفهم و زبان دراز زور گو، اکيداً ممنوع و قدغن اعلام مي شود و با متخلفين به شدت و حدت تمام و در ملاء عام و خاص برخورد قانوني و فرا قانوني، حتي غير قانوني، خواهد شد. در ضمن براي اين که همه چيز از قبل روشن و شفاف باشد و بعداً اعتراضي از جانب دو پايان دبه در بيار بامبول باز نشود، مجازات اين عمل شنيع و فساد انگيز به شرح زير اعلام مي شود: 1- دو پاي خاطي ( منظور انسان است) بايد پانصد و پنجاه و پنج فقره لگد از طرف چهار پاي ستم ديده و اهانت شده - در ناحيه باسن و ...- نوش جان نمايد. 2- دو پاي خاطي بايد پانصد و پنجاه و پنج بار چهار پاي مظلوم يا مظلومه را در يکي از ميدان هاي اصلي يا فرعي شهر- به انتخاب خود چهار پاي مظلوم يا مظلومه- بر کول خود سواز کرده و کولي بدهد و دور ميدان بگرداند. 3- دو پاي خاطي بايد به پانصد و پنجاه و پنج زبان زنده و مرده دنيا، به هر زبان پانصد و پنجاه و پنج بار، با صداي رسا و بلند - به نظم يا به نثر - با قافيه يا بي قافيه - اعلام کند که از هر خري در عالم خر تر و از هر شتري شتر تر و از هر گاو و گوساله اي گاو تر و گوساله تر و از هر قاطر و يابويي قاطر تر و يابو تر است، و يک کلام هيچ جانوري به پستي و مفلوکي او نيست.
|
درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید موضوعات آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |